در روزهای قبل از برگزاری انتخابات اکثرفعالین چپ در داخل و خارج از کشور بنا بر رسم همیشگی, انتخابات این دوره را تحریم کردند که با توجه به موضع چپ می تواند موضعی منطقی و قابل دفاع در نظر گرفته شود ولی بعد از برگزاری انتخابات موضع گیریهایی از طرف اپوزوسیون چپ در خارج و دوستان چپ در داخل از کشور مشاهده شد که به نظر من درست نبوده و قابل نقد می باشد.
پس از وقایع روزهای بعد از انتحابات کانالهای ماهواره ای چپ خارج کشور خوشحالی خود را از این وقایع اعلام نمودند ودر ضمن شروع به تخریب رهبری اصلاح طلب جریان کرده و بدون درک درست از شرایط داخل با طرح شعارهای مرگ بر حکومت اسلامی ,حقوق کارگران و...سعی نمودند این حرکت را در جهت مورد علاقه خودشان هدایت کنند. کم کم در داخل از کشور نیز دوستان چنین موضعی را اتخاذ نمودند وبا عدم بررسی صحیح شراط عینی کنونی جامعه ایران و با افشاگری حریانات پشت پرده سعی در مصادره این حرکت خیابانی در جهت اهداف چپ نموده و باعث شدند جریان چپ ایران مانند جریانات سلطنت طلبی به فرصت طلبی متهم شود.
این موضع گیریها در خالی صورت گرفت که مردم با شعار الله اکبر به خیابانها آمده بودند و با شعارهای خود از رهبران اصلاح طلب خود حمایت می کردند.البته ذکر این نکته از طرف دوستان که ممکن است این جریان به سازشکاری در بالا و کسب امتیازهایی از سران نظام منتهی شود کاملا منطقی می باشد(گرچه تا کنون چنین نبوده) ولی باید در نظر داشت که توده ی به خیابانها آمده کاملا از این قضیه آگاه بوده و سعی دارد از حاکمیت کشور امتیاز کسب کند وحتی حاظر است برای حداقل های خود کشته شود.
به نظر من جریان چپ باید بدون اینکه در پشت رهبران چنین حرکتهایی قرار بگیرد باید از اینگونه جریانات مردمی دفاع کند چنانچه در سالهای گذشته به درستی از جریانات دانشجویی, زنان, کارگری و.. دفاع کرده ست .آیا دفاع ازمرمی که به خاطر هدف خود به خیابانها آمده اند غیر سوسیالیستی است؟ آیا دفاع از مردمی که به حاطر اهداف حود کشته می شوند غیر سوسیالیستی است؟
اگر شرایط عینی و زیر بنایی جامعه در حال حاظر خود را اینگونه در روبنای مدنی جامعه نشان می دهد لاجرم باید به آن گردن نهاد وجریان چپ در عین حال که تریبون خود را داشته و از مواضع خود دفاع می کند از اینکه ساده انگارانه مانند فرصت طلبان کفتار صفت کمین بگیرد و سعی کند جریانات دیگر را به سود خود مصادره کند و وجهه جریان چپ را مخدوش کند بپرهیزد.
۵ نظر:
صدایی نیست اما بیداریم
بیداریم و با چشمانمان فریاد می زنیم
بخواب و آشفته بخواب
آشفته بخواب ای دژخیم
این بار که بر خاستیم
دیگر امیدی نمانده برایت
می دانی که نمی توانی حریف این همه چشم شوی
چشمان "پیمان" را که ببندی
من به جای او می بینم
صدای من را که خفه کنی
شهرم به جای من فریاد میزند
وایرانم ..
ایرانم به جای ما فریاد میزند
بخواب...
و دنیا به جای تو می شنود
آشفته بخواب ای دژخیم ...
دوست عزیز
پیمان عارف روزنامه نگار و دانشجوی ستاره دار کارشناسی ارشد علوم سیاسی دانشگاه تهران که در حال
گذراندن خدمت سربازی بود به اتهام وبلاگ نویسی و مصاحبه بارساناهای فارسی زبان توسط دادسرای نظامی گیلان با نیابت قضایی ازدادسرای نظامی تهران باز داشت شد .
لطفا برای حمایت از آزادی او در صفحه ویژه پویش برای آزادی پیمان عارف امضا کنید :
http://www.gopetition.co.uk/online/29043.html
به امید آزادی تمام زندانیان سیاسی
سلام
مطلبتون رو خوندم و استفاده کردم
همچنین مطالب دوستان دیگه مثل آقای عمرانی وهمچنین مطالب ریسنده رو
فکر میکنم دوستان بهتر باشه بیشتر در متن مردم باشن تا در حاشیه بمونن و با لغات و اصطلاحاتی که هر کسی به اون واقف نیست بازی کنن
نکته دیگه که خدمت همه دوستان میخوام عرض کنم اینه که :
ما خواستار تغییریم
و به قول شما امثال موسوی و .. هم از بدنه همین جریانن
به قدرت رسیدن اونا دوتا نتیجه بیشتر نداره
یا تقسیم قدرت یا خالی کردن سنگر
مشکل این مردم اینه که رهبر ندارن
اگه قرار باشه یه سیستمی عوض بشه یکی باید جایگزین بشه یا نه؟؟؟؟؟
نمیخواید به این فکر کنید؟ همینجوری می بافید؟
من فکر میکنم مردم هنوز سرگردانن.نمیدونن چیکار کنن.فقط یه مقدمه ایجاد شده .همین
بعدشم خیلی از این مردم ادمای معمول و عام این جامعه هستن
هرچند شعور باطنی دارن نه محفوظات و لغات و اصطلاحات و..
اما میفهمن . مشکل همونیه که عرض کردم
دوست نظرتون رو بدونم
ممنون میشم اگه این نظر رو ثبت کنید و در کنارش پاسخ بگذارید
با سپاس
علیرضای عزیز چگونه مرگت را باور کنم؟
چهار هفته ی لعنتی دیگر هم گذشت!
سه هفته گذشته و انگشتانم هنوز روی صفحه کلید می لرزند . سه هفته گذشته و هنوز نگاه کردن در چشمهای پدر و مادر علیرضا برایم بسیار دشوار است . فاجعه در سالروز تولد من اتفاق افتاد من هم متولد ۸ مرداد ۱۳۶۰ هستم . خبر را در انتهای یک بازجویی طولانی وقتی فشار بسیار زیاد شده بود و می خواستند با انجام امضا فرستادن یک ایمیل را به گردن بگیرم شنیدم . بازجویم برای زدن آخرین ترفندش خیلی خلاصه و سرد با لحنی که هیچ عاطفه و انسانیتی در آن وجود نداشت گفت :
راستی علیرضا هم مرد!
به روز هستم با وثیقه ی 150 میلیونی و فحش و کبودی به روز هستم با دردهایی که در سینه ی تمام ابرهای جهان جا نمی شود به روز هستم با 5 سابقه ی بازداشت و زخم های همه ی کسانی که برای عقایدشان زجرها کشیده اند
سری بزن
خوشحال می شم
www.sheikhoshazdeh.blogfa.com
امیرمحسن محمدی
علیرضای عزیز چگونه مرگت را باور کنم؟
چهار هفته ی لعنتی دیگر هم گذشت!
سه هفته گذشته و انگشتانم هنوز روی صفحه کلید می لرزند . سه هفته گذشته و هنوز نگاه کردن در چشمهای پدر و مادر علیرضا برایم بسیار دشوار است . فاجعه در سالروز تولد من اتفاق افتاد من هم متولد ۸ مرداد ۱۳۶۰ هستم . خبر را در انتهای یک بازجویی طولانی وقتی فشار بسیار زیاد شده بود و می خواستند با انجام امضا فرستادن یک ایمیل را به گردن بگیرم شنیدم . بازجویم برای زدن آخرین ترفندش خیلی خلاصه و سرد با لحنی که هیچ عاطفه و انسانیتی در آن وجود نداشت گفت :
راستی علیرضا هم مرد!
به روز هستم با وثیقه ی 150 میلیونی و فحش و کبودی به روز هستم با دردهایی که در سینه ی تمام ابرهای جهان جا نمی شود به روز هستم با 5 سابقه ی بازداشت و زخم های همه ی کسانی که برای عقایدشان زجرها کشیده اند
سری بزن
خوشحال می شم
عالیه
ارسال یک نظر