آیا تاریخ تکرار می شود؟ چرا وقایع اخیر ما را به یاد دوره هایی در تاریخ کشورهای دیگر می اندازد؟
تاریخ تکرار نمی شود ولی تحلیل طبقاتی شرایط نشان می دهد که طبقات هنوز هم علایق خود را آنچنان که مارکس بیان می کند نشان می دهند. بررسی عکس العمل طبقات در حوادث پس از انتخابات بیانگر این است که تضاد طبقاتی هنوز هم موضوعیت خود را- آنچنان که برخی از تفکرات از جمله پست مدرن ها بیان می کنند و پایان فراروایت تفکر انقلابی کارگری را اعلام می دارند- از دست نداده است.
در این مقاله سعی دارم تا جایی که می توانم نقش طبقات مخصوصا نقش خرده بورژوازی را در وقایع اخیر بررسی کنم.
بر اساس نظریه طبقاتی مارکس جامعه سرمایه داری از سه طبقه کلی بورژوازی،خرده بورژوازی وپرولتاریا تشکیل شده است. بورژوازی در دوران فئودالیسم طبقه انقلابی می باشد ودر خیلی از نقاط جهان با مبارزات خود بساط فئودالیسم را برمی چیند و طبقه کارگر در جهان سرمایه داری که بورژوازی قدرت، ثروت و ابزار تولید را در اختیار دارد طبقه انقلابی جامعه را تشکیل می دهد (البته در کشورهای جهان سوم مانند ایران که شرایط پیچیده ای بر آن حاکم است قسمتهایی از بورژوازی می تواند انقلابی شود).
واما خرده بورژوازی! طبقه ای با علایق و منافع در هم و برهم! طبقه ای معلق که هیچ گاه نتوانسته جبهه منسجم خود را تشکیل دهد و در جریانات اجتماعی و سیاسی مجبور است به یکی از دو طبقه ی بورژوازی یا پرولتاریا بچسپد. طبقه ای که همیشه با دهان باز وچشمان سرشار از حسرت به بورژازی می نگرد وآمال خود را در بورژوا شدن می بیند!
در جریان وقایع اخیر باز هم خرده بورژوازی نتوانست ایده ی خاص خود را ارائه دهد و دیگربار بورژوازی توانست خرده بورژازی را به سود خود بسیج کند. اصلاح طلبان به عنوان بورژوازی مدرن تر ایران توانستند طبقه ی متوسط شهری ایران را برای تحقق منافع خود به خیابان بیاورند و او را قانع کنند که منافع بورژازی و خرده بورژازی یکی است!(گرچه در برخی موارد تا حدودی می تواند این چنین باشد ولی نه در حد تصور و اوهام خرده بورژازی!)
البته پرولتاریا نیز نسبت به این حوادث عکس العمل نشان داد ولی به شیوه ی خاص خود. پرولتاریا را در این جریان می توان در دو گروه تقسیم بندی کرد. 1- پرولتاریای روستایی: من ترجیح می دهم اکثریت روستائیان ایران رادر دو گروه قرار دهم: اول پرولتاریایی که به دلیل کمبود آگاهی و کامل نشدن پروسه ی از خود بیگانگی دارای علایق خرده بورژوازی است و ثانیا خود خرده بورژازی روستایی . این قسمت از پرولتاریا مانند خرده بورژازی روستایی به همان دلیل کمبود آگاهی طبقاتی به سود بورژازی سنتی حاکم موضع گیری کرد. 2-پرولتاریای صنعتی: دو جریان بورژازی رقیب در انتخابات نتوانست این قسمت از پرولتاریا را به نفع خود بسیج کند گرچه ممکن است پرولتاریای صنعتی به دلیل ترس در انتخابات شرکت کرده باشد ولی کلیت این قسمت از پرولتاریا به شیوه خرده بورژازی درگیر ماجرا نشد. گرچه ممکن است پرولتاریا به دلیل روحیه ی آزادیخواهانه ی خود که هیچ نوع ظلمی را نمی پذیرد از مردم درگیر شده در این جریان حمایت کند و این اصلا به معنای حمایت از بورژازی نیست.
باز گردیم به خرده بورژازی! در انتخابات امسال از زمان شکل گیری جنبش سبز خرده بورژازی با هیجان بسیار به بورژازی پیوست وبعد از انتخابات نیز به حمایت خود ادامه داد. ولی بورژازی تا جایی که منافع اش ایجاب می کرد خرده بورژازی را به دنبال خود کشید و زمانی که احساس کرد دیگر نمی تواند از آن به عنوان اهرم قدرت خود استفاده کند آن را به حال خود رها کرد و خرده بورژوازی که به رهبران بورژوازی خود چشم دوخته بود حیران وسرخورده به خانه بازگشت. اکنون نیز خرده بورژازی همچنان با حسرت به بورژازی می نگرد ولی با حس دوگانه ی آمیخته با نفرت!
چنین بود قصه تلخ خرده بورژوازی! خرده بورژازی رقصید، خرده بورژوازی جنگید وجان داد اما برای چه؟ و اکنون این خرده بورژازی است که با تمام وجود می گرید.
تاریخ تکرار نمی شود ولی تحلیل طبقاتی شرایط نشان می دهد که طبقات هنوز هم علایق خود را آنچنان که مارکس بیان می کند نشان می دهند. بررسی عکس العمل طبقات در حوادث پس از انتخابات بیانگر این است که تضاد طبقاتی هنوز هم موضوعیت خود را- آنچنان که برخی از تفکرات از جمله پست مدرن ها بیان می کنند و پایان فراروایت تفکر انقلابی کارگری را اعلام می دارند- از دست نداده است.
در این مقاله سعی دارم تا جایی که می توانم نقش طبقات مخصوصا نقش خرده بورژوازی را در وقایع اخیر بررسی کنم.
بر اساس نظریه طبقاتی مارکس جامعه سرمایه داری از سه طبقه کلی بورژوازی،خرده بورژوازی وپرولتاریا تشکیل شده است. بورژوازی در دوران فئودالیسم طبقه انقلابی می باشد ودر خیلی از نقاط جهان با مبارزات خود بساط فئودالیسم را برمی چیند و طبقه کارگر در جهان سرمایه داری که بورژوازی قدرت، ثروت و ابزار تولید را در اختیار دارد طبقه انقلابی جامعه را تشکیل می دهد (البته در کشورهای جهان سوم مانند ایران که شرایط پیچیده ای بر آن حاکم است قسمتهایی از بورژوازی می تواند انقلابی شود).
واما خرده بورژوازی! طبقه ای با علایق و منافع در هم و برهم! طبقه ای معلق که هیچ گاه نتوانسته جبهه منسجم خود را تشکیل دهد و در جریانات اجتماعی و سیاسی مجبور است به یکی از دو طبقه ی بورژوازی یا پرولتاریا بچسپد. طبقه ای که همیشه با دهان باز وچشمان سرشار از حسرت به بورژازی می نگرد وآمال خود را در بورژوا شدن می بیند!
در جریان وقایع اخیر باز هم خرده بورژوازی نتوانست ایده ی خاص خود را ارائه دهد و دیگربار بورژوازی توانست خرده بورژازی را به سود خود بسیج کند. اصلاح طلبان به عنوان بورژوازی مدرن تر ایران توانستند طبقه ی متوسط شهری ایران را برای تحقق منافع خود به خیابان بیاورند و او را قانع کنند که منافع بورژازی و خرده بورژازی یکی است!(گرچه در برخی موارد تا حدودی می تواند این چنین باشد ولی نه در حد تصور و اوهام خرده بورژازی!)
البته پرولتاریا نیز نسبت به این حوادث عکس العمل نشان داد ولی به شیوه ی خاص خود. پرولتاریا را در این جریان می توان در دو گروه تقسیم بندی کرد. 1- پرولتاریای روستایی: من ترجیح می دهم اکثریت روستائیان ایران رادر دو گروه قرار دهم: اول پرولتاریایی که به دلیل کمبود آگاهی و کامل نشدن پروسه ی از خود بیگانگی دارای علایق خرده بورژوازی است و ثانیا خود خرده بورژازی روستایی . این قسمت از پرولتاریا مانند خرده بورژازی روستایی به همان دلیل کمبود آگاهی طبقاتی به سود بورژازی سنتی حاکم موضع گیری کرد. 2-پرولتاریای صنعتی: دو جریان بورژازی رقیب در انتخابات نتوانست این قسمت از پرولتاریا را به نفع خود بسیج کند گرچه ممکن است پرولتاریای صنعتی به دلیل ترس در انتخابات شرکت کرده باشد ولی کلیت این قسمت از پرولتاریا به شیوه خرده بورژازی درگیر ماجرا نشد. گرچه ممکن است پرولتاریا به دلیل روحیه ی آزادیخواهانه ی خود که هیچ نوع ظلمی را نمی پذیرد از مردم درگیر شده در این جریان حمایت کند و این اصلا به معنای حمایت از بورژازی نیست.
باز گردیم به خرده بورژازی! در انتخابات امسال از زمان شکل گیری جنبش سبز خرده بورژازی با هیجان بسیار به بورژازی پیوست وبعد از انتخابات نیز به حمایت خود ادامه داد. ولی بورژازی تا جایی که منافع اش ایجاب می کرد خرده بورژازی را به دنبال خود کشید و زمانی که احساس کرد دیگر نمی تواند از آن به عنوان اهرم قدرت خود استفاده کند آن را به حال خود رها کرد و خرده بورژوازی که به رهبران بورژوازی خود چشم دوخته بود حیران وسرخورده به خانه بازگشت. اکنون نیز خرده بورژازی همچنان با حسرت به بورژازی می نگرد ولی با حس دوگانه ی آمیخته با نفرت!
چنین بود قصه تلخ خرده بورژوازی! خرده بورژازی رقصید، خرده بورژوازی جنگید وجان داد اما برای چه؟ و اکنون این خرده بورژازی است که با تمام وجود می گرید.
۲ نظر:
سلام.
سه مطلب آخر را خواندم
دفاع از آرمانی که در گذشته شاکله آن ریخته شده است و انطباق همه چیز با آن(ایدئولوزی)با مذاق من جور در نمی آید. اما به هر حال تلاش شما برای انطباق وقایع اخیر با تئوری مارکس جای خوشحالی دارد.«تلاش» شما جای خوشحالی دارد!
در متن هایت غلط های تایپی زیادی وجود دارد که از ارزش کارت می کاهد.امید است در صورت صلاحدید آنها را برطرف کنید.
وحشی سفید
سلام کجچایی از هادی شیبک خبری داری
ارسال یک نظر