۱۳۸۹ مرداد ۶, چهارشنبه

مطلب زیر را در جواب به نظر رفیق دوست داشنیمان ابوذر که درباره مطلب قبلیم گفته نوشته ام. البته ازاین که ابوذر عزیز به مطلب نوشته شده اهمیت داده ونظر خود را اعلام داشته بسیار خوشحالم. فقط سعی دارم اگر سو تفاهمی است برطرف شود.

نظر ابوذر:
سلام رفیق
دوستی های سطحی!:
به قول محمود تمام روابط آدمها و تمام دوستی ها قرار دادی هستن ( خوب باشن ! اما لذت بخش هستن )

دشمنی های بی دلیل!:
دشمنی بی دلیل نیست ، همون تضادی هست که در عمل بالا میگیره

تخریب های خاله زنکی!:
تخریبی وجود نداره چون اگه درست درک بشه سازنده هست ، ادم همیشه در معرض آزمون هست .
روراست نبودن حتی با خود!

به لجن کشیدن آرمانها!:
آرمان اگه آرمان باشه بدون تعصب هیچ وقت به لجن کشیده نمیشه متعالی تر میشه پخته تر میشه

مملکت بیمار! روابط بیمار!:
بیماری مملکت از مردم اون هست چیز ذاتی نیست

عشق های بیمار:
عشق به خودی خود بیماره عشق سالم نداریم ، به دنبال فراتر از عشق باش

همیشه به دنبان شدن باش نه بودن
این یعنی دیالکتیک
تو بهتر می فهمی


جواب من:

اول: این درست است که رابطه یک مقوله ی قراردادی است و دو طرف تا زمانی با هم می مانند که از وجود هم لذت برند. ولی گاه رابطه از این شکل خارج شده و صورت دیگری میابد که دیگر درست نیست و پایان بهترین چاره است. ولی به شرط اینکه فقط یک پایان باشد نه اینکه وسیله ای برای سرپوش گذاشتن بر ضعفها و فرار از واقعیت باشد آن هم برای کسانی که ادعایشان گوش فلک را کر می کند. به قول نیچه: اگر خواستی عمق دریاچه کم عمقت معلوم نشود آب را گل آلود کن! و ما این سخن نیچه را چه خوب آموخته ایم!

دوم: درست! هیچ تضاد و دشمنی بی دلیل نیست اما گاه دلیل دشمنی آن چیزی نیست که وانمود می شود و دلیل جای دیگری است و پنهان می شود وسعی می شود صورت مسئله پاک گردد. این است قسمت دردناک قضیه!

سوم: تخریب با انتقاد فرق داره و همیشه وجود داشته است.انتقاد سازنده است نه تخریب!

چهارم: منظور از به لجن کشیدن آرمان این است که گاه ما آرمانی را با خود به یدک میکشیم و برای متفاوت بودن و بالا بردن خود آن را بر سر همه می کوبیم بدون اینکه به هزینه آن اندیشیده باشیم و وقت عمل که فرا می رسد و توان اجرای آن را نداریم شروع میکنیم به زیر سوال بردن آرمانها بدون اینکه بیاندیشیم به اینکه آرمان داشتن مسئولیت می آورد و به لجن کشیدن آرمان برای تبرئه خود اصلا راه درستی نیست . چاره این است: بگو من ناتوانم!

پنجم: من هم دقیقا منظورم همین است ولی معمولا اقلیت کاری برای اصلاح در سطح بزرگ نمی تواند انجام دهد. مگر اینکه اقلیت بودنمان را قبول نداشته باشیم. بپذیر که ما حتی اقلیت هم نیستیم!

ششم: منظور از عشق بیمار این است که ما به دلیل محدودیت روابط، عاشق فرد نمی شویم بلکه عاشق موجودی به نام زن یا مرد می شویم نه عاشق شخصی با مشخصات خاص!

هفتم: شدن به معنای تغییر در جهت جلو است نه تغییر در جهت برگشت. این ارتجاع است نه شدن!

درپایان یادآوری می کنم که مطلب قبلی من به هیچ فرد خاصی اشاره ندارد و بر اساس دیده های من در شرایط مختلف در یک ساله ی اخیر در بین دوستان می با شد.